سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 88/3/6 | 4:11 عصر | نویسنده : سید مهدی هاشمی زاده

چیزى که براى امام على(ع) هرگز به دور از انتظار نبود; چرا که پیامبر(ص) نیز او را از چنین آینده اى آگاهانده بود.23

امام این دشمنى را چنین بیان مى دارد:

(فانّا کنّا نحن وانتم ما ذکرت من الالفة و الجماعة ففرّق بیننا و بینکم امس. انّا آمنّا وکفرتم و الیوم انا استقمنا و فتنتم وما اسلم مسلمکم الا کُرهاً وبعد ان کان أنفُ الاسلام کله لرسول اللّه حزباً.)24

هم چنان که در نامه ات یادآور شده اى ما و شما متحد و همبسته بودیم اما آن چه دیروز از هم جدامان کرد این بود که ما ایمان آوردیم و شما کفر ورزیدید و عامل جدایى امروزمان این است که ما پایدارى ورزیده ایم و شما به انحراف کشیده شده اید. واقعیت این است که روزى ا سلام به سر سلسله شما تحمیل شد و ناگزیر بدان تن در داد که تمامى بزرگان اسلام را براى رسول خدا هیأت حزبى یک پارچه یافتند.

این انگیزه دینى و مذهبى از انگیزه هاى بسیار اساسى و مهم در خشم و دشمنى با على(ع) است که تا آخرین لحظه حیات آن حضرت به درازا کشید.

ج: عنصر سیاسى و اجتماعى:

دست یابى به قدرت و نفوذ در دلها و به دست آوردن وجهه اجتماعى از انگیزه هاى جدى انسانها در زیستن است. کم تر انسانى است که این دو انگیزه در او مرده باشد و یا آن را در خود کشته باشد. آدمیان از راه هاى گوناگون برآنند تا بر اقتدار خویش بیافزایند و در میان مر دم از جایگاهى برتر برخوردار شوند. هماوردیهاى سیاسى در درازناى تاریخ بشر سر منشأ بروز جریانهایى بوده است که کتابهاى تاریخى آکنده از آنهاست و نیز یافتن جایگاه اجتماعى و کوشش براى برترى جویى از خواسته هاى دیرینه بشرى است. عربان از این ویژگى دو چندان برخورد ار بودند چرا که گونه زندگى آنان و همچنین دشواریها و سختیهاى گوناگونى که آنان را در بر گرفته بود مجال هرگونه خودنمایى را در صحنه گسترده جهانى از آنان گرفته بود.

 تنها در بعضى از وقتها بود که عرب مى توانست خودى نشان دهد. پس از ظهور اسلام و تشکیل حکومتى وا حد در عربستان مرکزى هماوردیها بر سر دست یابى به قدرت و خودنمایى پدیدار شد; اما با وجود پیامبر(ص) که بنیان گذار چنین حکومت و سیاستى بود و نیز در رأس هرم ارزشهاى دینى قرار داشت دیگران کم تر در پى عرض اندام و برترى جوییها بودند. هر چند در این دوره نیز گاه بر سر فرماندهى نظامى یا پستهاى اجتماعى سخنهایى بین کسان ردوبدل مى شد ولى چنین پدیده هایى کم رنگ و کوتاه دامن بود. پس از درگذشت رسول خدا این زاویه از خواسته درونى افرادى با دیگر زوایاى حیات آنان در آمیخت و برترى جوییها و هماوردیها ى جدى اى را پدید آورد.در این میدان مسابقه آن کسى در جامعه دینى گوى سبقت مى برد که هم از استوارى فکرى برخوردار

باشد و هم از سوى بنیان گذار اسلام تائید شده باشد و این فرد کسى جز على(ع) نیست.

(فنحن مرةً اَوْلى بالقرابة و تارَةً اَوْلى بالطاعة.)25

ما به دو جهت بر دیگران برترى داریم: یکى از آن رو که به پیامبر(ص) خویشى مى بریم و دیگر از آن جهت که در پیروى پیش تریم .

امام دو بُعد از سزاوارى به خلافت را بر مى شمرد و گویى این ابعاد در اندیشه عموم مردم پذیرفته شده است از این رو در پاسخ به معاویه مى گوید:

(مهاجران به همین عناصر در سقیفه بر انصار حجت گذرانیدند و بر آنان پیروزى یافتند و اگر چنین است پس ما به شما در امر خلافت سزاوارتریم و اگر چنین نباشد پس انصار در ادعاى خویش بر حق بودند.)26

امام على(ع) باز خطاب به معاویه مى فرماید:

(معاویه! از کى شما زمامداران رعیت و فرماندهان امت بوده اید نه پیشینه اى در دین دارید و نه پیشینه اى مهین از زمان پیشین )

برترى مهاجران بر انصار در امر خلافت متکى به امورى بود که بى گمان وجود آنها در على(ع) جاى انکار نداشت. هرچند در برهه اى امکان سرپوشى آن را یافتند اما براى همیشه نور وجود آن حضرت پشت ابرهاى دشمنى پنهان نماند. این جا بود که شمارى در مقام دست یابى به قدر ت و کرسى خلافت و امارت با على(ع) به ستیز برخاستند تا آنچه را حق اوست بربایند:

(واقعیت جز این نیست که انگیزه اصلى اینان دنیادوستى ناشى از حسدورزى بر کسى است که خداوند خلافت را به او ارجاع کرده است. پس با چنین انگیزه اى مى خواهند جریانها را به واپس برانند.)27

گروهى به قصد کسب مقام با على(ع) دشمنى کردند. امام درباره طلحه و زبیر مى گوید:

(هر یک از آن دو به رهبرى خود امید بسته است و ریاست را در رقابت با دوستش به سوى خویش مى کشد; چرا که هیچ یک را رشته اى به خدا نپیوسته است و به جاذبه اى از جاذبه هاى حق سر ننهاده است چنین است که دل هریک کانون کینه دیگرى است و در آینده نه چندان دور نقاب از چهره بر خواهند گرفت.)28

امام در این گفتار به نکته اى بس ظریف و روان شناسانه اشاره مى کند. طلحه و زبیر که دو دوست همیشگى بودند و با همدستى یک دیگر به هماوردى و برترى جویى با امام برخاستند در نگاه آن حضرت خود علیه یک دیگرند که در صورت رسیدن به مقام دمار از روزگار یکدیگر بر خو اهند کشید.این سخن درباره دیگر افراد حاضر در صحنه جدال نیز صادق است.

امام على(ع) این گونه انسانها را که به دنبال فرصتى هستند تا خودى بنمایانند به چهار دسته تقسیم مى کند و مى گوید:

(اى مردم اینک در روزگارى آکنده از ستم و سرشار از ناسپاسى قرار گرفته ایم. دورانى که نیکوکار بدکار به شمار مى آید و ستم گر بر سرکشى خویش مى افزاید… در چنین محیطى مردم به چهار بخش تقسیم شده اند.)

1. (منهم من لا یمنعه الفساد فى الارض الاّ مهانة نفسه وکلالة حدة و نضیض وفره.)

بخشى سیاست بازان پلیدى هستند که اگر زمین را به فساد نمى کشند تنها به سبب ناتوانى احساس زبونى خود کم بینى کندى تیغ و نبود

تواناییهاى مادى است. اینان کسانى اند که توانایى گستاخى ندارند نه آن که به اصول و ارزشى پاى بندند.

2. (و منهم المصلت لسیفه والمعلن بشرّه والمجلب بخیله ورجله قد اشرط نفسه و اوبق دینه لحطام ینتهزه او مقنب یقوده او منبر یفرعه و لبئس المتجر ان ترى الدنیا لنفسک ثمناً و ممّا لک عندالله عوضا.)

دسته دیگر اشرار سیاسى اند که با شمشیرهاى آخته شان آشکارا دست به شرارت مى زنند و با سواران و پیادگان خود بر مردم هجوم مى آورند و براى اندکى از حطام دنیا که غنیمت برند یا گروهکى که بر ایشان فرماندهى یابند یا بلنداى منبرى که بر آن فراز آیند خود را افر وخته اند و دین را به تباهى کشانده اند. و چه سوداگرى زشتى است که انسان دنیا را بهاى خویشتن خویش تلقى کند و ثوابهاى الهى و ارزشهاى خدایى را به دنیا و ضد ارزشهایش بفروشد و دل خوش دارد.

3.(ومنهم من یطلب الدنیا بعمل الآخرة ولا یطلب الآخرة بعمل الدنیا. قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمّر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانة و اتخذ ستراللّه ذریعة الى المعصیة.)

و گروهى نیز مزدورانى اند که به جاى آن که با تلاش و کار در دنیا آخرت را بجویند با عبادتهاى ریایى و قدیس مآبانه در جست وجوى دنیایند. با وقارى دروغین گامهایى کوتاه برمى دارند و دامن جامه خویش بر مى چینند و امانت فروشى را آرایه خویش مى کنند و پرده پوشى خ دا را ابزار گناه مى سازند.

4. (ومنهم من ابعده عن طلب الملک ضؤولة نفسه و انقطاع سببه فقصرته الحال على حاله فتحلّى باسم القناعة و تزیّن بلباس اهل

الزّهاده. و لیس من ذلک فى مراح و لامغدی.)

و دسته چهارم آنان اند که به دلیل نداشتن موقعیت و امکان بازمانده از جاه و مقام منزوى شده اند امّا درماندگى شان را قناعت نام داده اند و خود به لباس زهد آراسته اند در حالى که از قناعت و زهد بوى نبرده اند.29

امام چه زیبا دنیا مداران سیاست باز را شناسانده است. حتى آنان که ظاهرى پارسا پیشه دارند نیز در نگاه على(ع) از سر ناچارى به چنین شیوه اى روى کرده اند و اگر زمانه به آنان اجازه دهد تنها مقام را مى شناسند و دنیا را.

د. عنصر اخلاقى و ارزشهاى متعالى:

آدمیان برابر سرشت خویش به خوبیها و منشهاى برین و ارزشهاى والا گرایش دارند و تا آن جا که مى توانند در پى کسب آن بر مى آیند; اما چون ناتوان شوند در توجیه عمل و خوى خویش به رویارویى با شرافت و ارزشها بر مى خیزند. على(ع) انسان والا و نُماد واقعى ارزشها بو د. همین امر بسیارى را از او رنجانده بود. این سخن در نگاه نخست اندکى شگفت آور مى نماید; اما درنگ در آن انسان را به واقعیت تلخ آن مى رساند.

اخلاق برین و کمال انسانى در جوّ و فضایى که آدمیان از سطح شعور و فرهنگ بالایى برخوردارند کم و بیش خواهان دارد اما در جامعه هاى واپس گرا و کوته اندیش تنها آنچه که با حواس و تجربه به دست آوردنى است ارزش مند است و معنویات در مرحله پایین ترند. على(ع) در چنین جامعه اى مى زید و ناگزیر خوشایند زمانه نیست. وى ویژگیهایى دارد که دشمن زاست شاید گذرى بر این ویژگیها مناسب باشد:

1. بندگى خدا و پیروى از سنت رسول او: هر کسى درباره على(ع) قلم زده به این نکته اشاره کرده است که على(ع) بنده خالص و بى آمیغ خدا و پیرو کامل او بوده و هرگز حاضر نبود ذره اى او را نافرمانى کند:

(به خدا سوگند اگر اقلیمهاى هفتگانه را با هر چه در زیر آسمانهاى آنهاست به من بدهند تا خدا را ـ حتى در گرفتن پوست جویى از دهان مورى ـ نافرنانى کنم نخواهم کرد.)30

و خود همیشه در عبادت خدا و پیروى از او پیشرو همگان بود:

(ایّها الناس انّى والله ما احثّکم على طاعة الاّ و اسبقکم الیها ولا انها کم عن معصیة الاّ واتناهى قبلکم عنها.)31

اى مردم! به خدا من شما را به طاعتى بر نمى انگیزم جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمى خیزم و شما را از معصیتى باز نمى دارم جز آن که خود پیش از شما آن را فرو مى گذارم.

به فرمان خدا و سنت رسول او زیست تا آن جا که خلافت را در مرحله سوم و در شوراى شش نفره به بهاى پافشارى بر سنت رسول خدا از دست داد.32

چنین انسان والایى در ظرف وجودى انسانهاى کوچک جاى نمى گیرد; پس ستیزه گرى با او امرى طبیعى است.

2. عدالت ورزى و عدالت خواهى: هر چند عدالت از صفات متعالى است امّا اندک شمارند پاى بندان به آن. انسانها تا آن جا به فرمان عدالت گردن مى نهند که درگاه اجرا به سود آنان رقم بخورد.پس عدالت خواهى در قاموس فکرى اینان مرزى دارد و آن هم سود و بهره شخصى آنان ا ست و اگر اجراى آن به سودشان تمام نشود از آن روى برمى تابند و هیچ گاه در پى آن نمى روند.

امام على(ع) از این مرزها درگذشت و هرگونه خودخواهى را در هم شکست. او عدالت پیشه اى نمونه است و براى اجراى آن هرگونه خطرى را به جان مى خرد وقتى به او گزارش مى دهند: مزدوران دشمن غدار معاویةبن ابوسفیان به شهر انبار یورش برده اند و خلخال و دستبند و گردنبن د و گوشواره از زنان گرفتند و زنان جز شیون و زارى پناهى نداشتند مى گوید:

(فلو ان امرءاً مسلماً مات من بعد هذا اسفاً ما کان به ملوماً بل کان به عندى جدیراً.)33

اگر کسى به شنیدن چنین ستمى از اندوه جان دهد نه تنها از نظر من سرزنشى بر او نیست; بلکه شایسته تقدیر و ارج است.

و در جاى دیگرى مى گوید:

(به خدا اگر شب را بر روى اشترخار مانم بیدار و از این سو بدان سویم کشند در طوقهاى آهنین گرفتار خوشتر دارم تا روز رستاخیز بر خدا و رسول درآیم بر یکى از بندگان ستمکار یا اندک چیزى را گرفته باشم به ناسزاوار و چگونه بر کسى ستم کنم به خاطر نفسى که به کهنگ ى و فرسودگى شتابان است و زمان ماندنش در خاک دراز و فراوان.)34

على(ع) با این روح لطیف و بلند مهرورزى و مهرگسترى از یک سوى و با سرسختى و شدت عمل در برابر ستم و بیداد و دست درازى به جان و مال مردم از دیگر سوى تنها کسانى را به سوى خود مى کشاند که در زیر بار ستم کمر خمیده و در آتش ستم سوخته اند.امّا آنان که خود ستم پ یشه اند هرگز او را نمى پسندند بلکه در مقام دشمنى و ستیز با او برمى آیند.

چون در زمان خلافت عثمان بسیارى از صحابه پیشین رسول خدا! در آزمون مال و مقام مردود شدند و ثروت اندوختند و عمارتها ساختند امام که بر سر کار مى آید بر خود واجب مى داند که در اجراى عدالت حقوق از دست رفته را بازگردان و اموال بیت المال را در جاى خود نهد و د ر آغازین سخنرانى خویش اعلام مى دارد:

(به خدا قسم اگر با بیت المال مسلمانان ازدواجى صورت گرفته باشد و یا کنیزکانى به چنگ آمده باشد همه را باز مى گردانم; چرا که در عدل و اجراى آن گشایشى است و آن که بر او عدل تنگ آید بى گمان ستم بر او تنگ تر خواهد بود.)35

بدین گونه سیاستِ حکومت خویش را بیان داشت امّا این سخن بسیارى را ناخوش آمد و از همان ابتداى خلافتش سر ناسازگارى پیشه کردند و در پى بازداشتن او از اجراى عدالت بر آمدند.3