سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 86/6/26 | 8:12 عصر | نویسنده : سید مهدی هاشمی زاده

پیاده رو-خیابان کریم خان-دوشنبه 5 شهریور 8شب

کریم خان- دوشنبه 8 شب

لاغر.پوستی بر استخوان.دستانش هر از گاهی می لرزد.دستانی که نوشته ای

در برابر چشمان عابران نگاه داشته بود.همه آنهایی که از جلوی بانک می گذشتند

،برای لحظه ای کنجکاو،به مرد زل می زدند.

وقتی حرف می زد،صدایش به سختی شنیده می شد:« جانباز ۵۰ درصدم،ولی  کمیسیون

پزشکی، برام۲۰ درصد تشخیص داده » دستش را به پشتش می برد، و اندکی فشار می دهد.

فضای خالی قفسه سینه.:«یه ریه و ۳ تا دنده ندارم» و بعد زیر لب اضافه می کند«غیر از همه

اینها موجی و شیمیایی خم شدم». صدای بریده بریده اش در میان بوق و همهمه مردم گم می شود.

نه رزمنده،نه سپاهی و نه ارتشی.یکی از کارمندان بیمارستانی در مناطق جنگ.سنش به بیش

 از ۵۰ می زند ولی تنها ۴۷ سال از عمرش گذشته. 

۱۲ سال به دنبال کمیسیون پزشکی مجدد،و نوشته ای و مدارکی که دیگر تنها به کار

 نشان دادن به رهگذران می آید.

چند شعر زیر لب با صدای بریده بریده زمزمه می کند و از ماهی سیاه کوچولو می گوید.بعضی

 از عابران ایستاده اند، یکی می گوید:« آقا اگه قراره طوماری جمع کنید ما هم هستیم ها» و

دیگری با ریشی جو گندمی، انگشتر عقیق بر دست:« حاج آقا شما چند درصد جانبازی؟».

و برخی دیگر اسکناسی را روانه جیب مرد ۴۷ ساله می کنند بی آنکه تن عریان واقعیت را بنگرند.

شماره مسافرخانه را می دهد.مسافرخانه ای که او با دختر ۱۰ ساله اش شب را به روز دیگر می رساند. 

http://10-5.blogfa.com