بسم ا...
و خداوند فرزند آدم را ندا میدهد :
ای فرزند آدم!
من بی نیازی هستم که نیازمند نمی شوم
مرا در آنچه بدان امر کرده ام اطاعت کن
تا تو را بی نیازی کنم که نیازمند نشوی!
ای فرزند آدم!
من زنده ای هستم که نمی میرم
مرا در آنچه بدان امر کرده ام اطاعت کن
تا تورا زندگی بخشم که نمیری!
ای فرزند آدم!
من به هرچیزی می گویم ((باش)) , می شود
مرا در آنچه بدان امر کرده ام اطاعت کن
تا تو را چنان قرار دهم؛
که به هرچیزی بگویی(( باش)) بشود!!!
((کُن فَیَکُون!!))
»به نقل از کتاب (به سوی خودسازی) از استاد مصباح یزدی«
یاحق!
آن که با عالم بالا سر و سودا دارد
روزگاری است که ماوی به دل ما دارد
آن که همه عمر دویدیم پی اش بی حاصل
غافل از آن که درون دل ما جا دارد
کار هر کس نبود مرده دلی زنده کند
مگر آن کس دم جان بخش مسیحا دارد
کیمیاگران معتقد بودند که در عالم ماده ای وجود دارد بنام اکسیر یا کیمیا که میتواند ماده ای را به ماده دیگر تبدیل کند
،قرنها به دنبال ان میگشتند . شعرا این را استخدام کردندو گفتند آن اکسیر واقعی که نیروی تبدیل دارد عشق و محبت
است ،زیرا عشق است که میتواند قلب ماهیت کند . عشق مطلقا اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد ،یعنی فلزی را به فلز
دیگر تبدیل میکند . مردم هم فلزات مختلفی هستند :از جمله آثار عشق در انسان نیرو و قدرت است . عشق و محبت جبان
جای شما خالی دیشب با رفقا رفته بودیم حوزه هنری تماشای پشت صحنه اخراجی ها را نگاه کنیم قرار بود معززی نیا
و عبدالجواد موسوی هم به نقد فیلم بپردازند و مسعود و شریفی نیا هم از فیلم دفاع کنند
بعد از نمایش فیلم حضرات برروی صحنه رفتند و ما فهمیدیم که یک برنامه از پیش تعیین شده برای به لجن کشیدن عوامل فیلم طراحی
شده به طوری که افراد خاص منتسب به حوزه هنری با هماهنگی مجری در جای مخصوصی قرار گرفته بودند برنامه داشت روند یکسویه
همیشه شبهای قدر که می شه یاد این شعر معروف می افتم شعری که اگرچه شاعرش را نمی
شناسم اما به خوبی در وصف حضرت علی (ع) شهید محراب عشق سروده است
ضمن تسلیت شهادت ان حضرت از همه دوستان در این روزها و شبها التماس دعا دارم
دلا باید که هردم یا علی گفت نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
بعضی وقت ها دلم آدم خیلی می گیرد.به هر دری می زنی بی فایده است.هر چقدر هم فکر می کنی گیر
کارت کجاست، نمی فهمی.دلت می خواهد با یکی درددل کنی.خیلی ها که اصلا توی باغ نیستند و آنهایی
هم که هستند کاری از دستشان بر نمی آید جز اینکه به حرفهایت گوش کنند.اصلا کدام حرف؟مگر این چیزها گفتنی است؟
احساس می کنی هیچکس حالت را نمی فهمد.رفیقت می گوید، "چیزی شده؟"،همکارت می گوید: "چرا هر
روز دیر می یای؟"، مادرت می گوید: "بمیرم برات!چرا رنگ و روت زرد شده؟" و خلاصه از این جور حرفها.
درس و بحث را بیخیال می شوی.کلاس ها را یکی در میان می روی.کارهایت تلمبار می شود.ساعت ها در اتاقت تنها
می مانی.حوصله کسی را نداری.هیچ چیز خوشحالت نمی کند.در خواب حرف می زنی...به بن بست می خوری وناگهان احساس پوچی هجوم می آورد.
و ناگهان تصویری می بینی و غرق می شوی...
***
حالا گوشی را بردار و حرفهایت را بگو...
***
http://kanalemahi.blogfa.com/
هرکی گفته آدمها مدام در حال تغییرند ... دستش درد نکنه ... خیلی درست گفته ...
به این نتیجه رسیدم که این دستور العمل می تونه به بقیه هم تعمیم داشته باشه ...
یه نکته ی خیلی مهم هست ؛ و اون این که میشه به هر موضوعی
از زوایای غیرقابل شمارشی نگاه کرد (شاید یه روزی روزگاری بیشتر در موردش نوشتم) ...
حالا ...
کافیه آدم یه کتاب داستان ، رمان ، فیلم یا هر موضوعی رو در برهه های
مختلف زمانی بخونه یا ببینه ... قطعا ً عکس العملهاش هر بار با دفعات
دیگه مختلف خواهد بود ... اون وقت کافیه اون عکس العمل رو تحلیل کنه
... و بعد با بقیه ی عکس العملها در زمانهای دیگه و شرایط دیگه مقایسه کنه ...
چند رو پیش یکی از افرادی که در وبلاگ بنده کامنت گذاشته بود آدرس یک
سایت اینترنتی را داده بود که در آن عکس ایمان مراتی یکی از خبرنگاران
خوب صداوسیما در حال تهیه گزارش دیده می شد و مطلبی هم در کنار ان نوشته شده بود
البته این عکس فقط در این سایت منعکس نشد بلکه چند سایت دیگر با انعکاس
این تصویر تیتر زدند اعتراف گیری خیابانی . متاسفانه یک روزنامه هم اقدام به چاپ
متن زیر از نوشتههای شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی میباشد که در ذیل خدمتتان ارائه میشود.
-------------------------
و چه کسی میداند که جنگ چیست؟
چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟
چه کسی میداند سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟
کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن، آرامش مادری که
فرزندش را همین الان با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری،
صدایی، ریزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟
کیست که بداند جنگ یعنی ستم، یعنی آتش، یعنی خونین شدن
خرمشهر، یعنی سرخ شدن جامهای و سیاه شدن جامهای دیگر،
یعنی گریز به هرجا، هرجا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟
جوانم کجاست؟
دخترم چه شد؟
تته بعد از انقلاب به محل تاخت منافقین کوردل شد که از آنجا به دزلی و مناطق اطراف مشرف بودند.
حماسه و اتفاقات تته را باید از زبان احمد متوسلیان شنید:
درباره حماسه مقاومت مظلومانه این عزیزان در غرب، خوب است همین جا به عنوان نمونه
عرض کنم که در جریان تصرف قلهمرتفع تته در شب چهارم عید [سال 1360]، درست در زمانی
که دشمن فکرش را هم نمیکرد در منطقهای کوهستانی و سردسیر که قطر برف روی زمین گاه تا 11
متر هم میرسید، نیرویی بتواند ارتفاعات را بگیرد و در آن قلهیخ زده دوام بیاورد، ما وارد عمل شدیم.
برادران ما با توکل به خدا حمله کردند و قله تته آزاد شد. با توجه به این که هوای منطقه مهآلود بود و
هلیکوپتر قادر نبود برای رساندن تدارکات بالای قله برود، برادران ما روی قله، فاقد کمترین امکانات بودند.
نه چادری داشتند و نه حتی کیسه خواب؛ حتی غذایی هم به آنها نمیرسد. با این وجود روی آن قله
در محاصره نیروهای مشترک ارتش عراق و ضدانقلاب تا پای جان مقاومت کردند و به یمن همین مقاومت
مظلومان، قله تثبیت شد. در این حمله ما 15 شهید دادیم.از این پانزده نفر، فقط 4 نفر با اصابت گلوله دشمن
به شهادت رسیدند. 11 نفر دیگر بر اثر شدت سرما و لغزندگی سطح یخزده قله تته، از بالای ارتفاع سقوط کردند و
بر اثر اصابت به صخرههای ته درهها، پیکرهای پاک آنان پاره پاره شد. مقاومت برادران ما در غرب تا به امروز از این قرار بوده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.