این روزها خیلی از دوستان در مورد
جیمز مارسیا در تعریف خود از هویت مندی ۴ مرحله را تعریف می کند
۱) کسب هویت: افرادی که دوره ای فعالانه را در راه کسب هویت گذرانده اند و با محاسبه های خود تعریفی روشن از خود دارند و نسبت به شغل مذهب و حتی سیاست نگاه استوار و عقلانی دارند
۲)وقفه هویت : آن هایی که وضعیت شغلی و عقیدتی به ظاهر روشنی دارند اما برای رسیدن به این هویت بخران فکری را سپری نکرده اند و در حقیقت آنچه خانواده و جامعه به راحتی به آن ها دیکته کرده پذیرفته اند این افراد با کوچکترین سوال های بنیادی که مقابل مسائل اعتقادی و شخصیتی شان قرار بگیرد به هم می ریزند چون عقلا به آنچه دارند نرسیده اند
۳)تعلیق:افرادی که در میان بحران هویت هستند و فعالانه به
دنبال پاسخ سوال های خود می گردند اما هنوز موفق به شناخت
خود واقعی شان و تعیین اهداف آینده اشان نشده اند و بین نیاز
های درونی آنچه اجتماع می گوید و انچه از رسانه ها و محیط بیرونی می شنوند دچار تعارض هستند
۴)و در نهایت کسب این هویت که باید در دهه سوم عمر شکل گرفته
باشد اگر به سرانجام نرسد دچار بی هویتی سردرگمی هویت یا
پراکندگی هویت می شود .این افراد اعلام می کنند که به سیاست
و مذهب علاقه ای ندارند بد بین و بدگمان هستند و برخی سطحی و سر در گم
اگر این تعاریف را به جامعه خود سرایت دهیم به اعتقاد شما غالب افراد جامعه ما در کدام یک از ین بخش بندی جا می گیرند؟
پ.ن دکتر ضیایی در سمینار بین المللی بزرگداشت مولانا
.: Weblog Themes By Pichak :.